بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت ...
نگذاریم حرفهای دیگران ما را از حقایقمان دور کند
آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند
آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های کوچک بی دردند
آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند
آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند
آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند
آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های کوچک مسئله ندارند
آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند
هیچ کس به اندازه ی دکتر شریعتی از دوست داشتن، زیبا نمی گوید...
دوستت دارمها را
نگه میداری برای روز
مبادا،
دلم تنگ شدهها را،
عاشقتمها را…
این جملهها را که
ارزشمندند الکی خرج کسی
نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت
مطمئن باشی و باید بدانی
که فردا، از امروز گفتنش
پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی
دوستت دارم پیشت
مانده، کلی دلم تنگ شده و
عاشقتم مانده که
خرج کسی نکردهای و روی
هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را
خالی کنی.! صندوقت سنگین
شده و نمیتوانی با خودت
بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج
کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت
کرد اگر
نگاهش را دوست
داشتی
توی رقص اگر پابهپایت
آمد اگر هوایت را داشت
اگر با تو ترانه را به
صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت
که حرف تو بود اگر
استدلالی کرد که تکانت
داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود
اگر مدام به خندهات
انداخت و اگر منظرههای
قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک
دوستت دارم خرج
میکنی برای یکی یک
دلم برایت تنگ میشود
خرج میکنی! یک چقدر
زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله
میگیرند متهمت میکنند
به هیزی… به مخزدن به
اعتماد آدمها!
سواستفاده کردن به پیری و
معرکهگیری…
اما بگذار به سن تو
برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز
شود آنوقت حال امروز تو
را میفهمند بدون اینکه
تو را به یاد بیاورند
غریب است
دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست
داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان
و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان
در روح و جانش ریشه
دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه
او
عاشقتر، ما
سرخوشتر، هر چه او دل
نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ
عاشقانه، اینگونه
به گوشمان خوانده شدهاند
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگی هایم است…
دلم برای کسی تنگ است