روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل
بود :
پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند
دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند
هنگامی که کارنامه ها را به دست
والدین محترم میدادند :
پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و البته گاهی هم
ممنوع شدن از مشاهده کارتون
دخترها هیچی نمیشدند . چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور
خانه هم نخواهند بود
هنگامی که
پدر خانواده شب به منزل می آمد :
پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا چغولی های مادر ، کار دستشان ندهد
دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند
روز اول
مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :
پسرهای
عزیز کله هایشان را با نمره ۴ میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل میشدند
دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟
در ۱۸ سالگی :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی
نروند و ۲ سال از زندگیشان هدر نرود
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .
در دانشگاه :
پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط میشوند
دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیر چشمی به آنها نگاه میکنند
افاده میفروشند
در هنگام نمره گرفتن :
پسرها خودشان را جر میدهند تا ۹٫۵ آنها ۱۰ شود و باز هم استاد قبول نکرده و در آخر می افتند
دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره ۴٫۵ آنها به ۱۷
تبدیل میشود.
در کافی شاپ : پسرها حساب
میکنند.
دخترها میگویند : مرسی!
در مخ زدن :
پسرها باید دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو ساعت منت بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها باید خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی دیده شده است که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند .
دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را
غنچه و سری به سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند فدای سرم.
هنگام خواستگاری :
پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش فرم ، خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و اخلاق خوب و …. برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار علیه عروس خانم بکنند
دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند
هنگام ازدواج :
پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و … را از سر قبر پدرشون تهیه کنند
دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از اوان
کودکی همش بنجل شده و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور
ریخته و یه سری جدید بخرد
هنگام
زندگی عشقولانه دو نفره:
پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان ... خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن میکند
دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ.
کار کردن :
پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو فکر غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختی به خانه برسانند
دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید مایکرو فر را فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانی کور میکنند با مادرشان در مورد رنگ موی دختر خاله جاری عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند …
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تا تو هستی و چشمات بهونهاست واسه خوندنهمین شعر و ترانه تو دنیای ما زندهاست واسه تولد تو باید دنیا رو آورد تولدت عزیزم پراز ستاره بارون
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک
و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یکی به نیت تو یکی از طرف من
به خاطر و جودت به افتخار بودن
با یه گریهی ساده به دنیا بله گفتی
تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر خندس
ستاره رو سرت ریخت، تو رو تا اسمون برد
پر از باد کنک و شوق، پر از آینه و شمعدون
بیان یه عالم عاشق، بیاد هزار تا مهمون
- فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛
- فقر اینه که رژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛
- فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛
- فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛
- فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛
- فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛
- فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛
- فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛
- فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
- فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛
- فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛
- فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛
- فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛
- فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛
- فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛
- فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛
- فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛
- فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛
- فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛
- فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛
اینگونه نگاه کنید...
مرد را به عقلش نه به ثروتش
زن را به وفایش نه به جمالش
دوست را به محبتش نه به کلامش
عاشق را به صبرش نه به ادعایش
مال را به برکتش نه به مقدارش
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
درس را به استادش نه به سختیش
دانشمند را به علمش نه به مدرکش
مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
دل را به پاکیش نه به صاحبش
جسم را به سلامتش نه به لاغریش
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش
آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
قبل از جواب دادن فکر کن
هیچکس را تمسخر مکن
نه به راست و نه به دروغ قسم مخور
خود برای خود، زن انتخاب کن
به شرر و دشمنی کسی راضی مشو
تا حدی که میتوانی، از مال خود داد و دهش نما
کسی را فریب مده تا دردمندنشوی
از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
با مردم یگانه باش تا محرم و مشهور شوی
راستگو باش تا استقامت داشته باشی
متواضع باش تا دوست بسیار داشته باشی
دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
معروف باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی
مطابق وجدان خود رفتار کن که بهشتی شوی
سخی و جوانمرد باش تا آسمانی باشی
روح خود را به خشم و کین آلوده مساز
هرگز ترشرو و بدخو مباش
در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند.
هرودوت(۴۹۰-۴۲۵ پیش از میلاد)بزرگترین تاریخنگار جهان باستان است که او را پدر تاریخ نیز دانستهاند. هر چند در نگارش نبردهای ایران و یونان از همزبانان یونانی خود پشتیبانی میکند، بخش مهمی از تاریخ باشکوه ایران باستان از نوشتههای او یا به کمک آنها شناخته شده است. شناخت کنونی ما از ملتهای کهن دیگری مانند بابلیها، مصریها، فینیقیها، نیز تا اندازهی زیادی از نوشتههای او به دست آمده است. به نظر میرسد او نخستین کسی باشد که واژهی هیستوری را به معنای تاریخ به کار برده است
او درباره خصلتهای پدران ایرانیمان می نویسد:
ایرانیان دروغ را بزرگترین گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که دروغ بگوید؛ از اینرو همواره از ننگِ بدهکار شدن میپرهیزند.
هرودوت مینویسد که ایرانیان معبد نمیسازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمیسازند. آنها خدای آسمان را عبادت میکنند و میترا و اَناهیتا و همچنین زمین و آب و آتش را میستایند.
ایرانیان بههمسایگان احترام بسیار میگذارند، هرچه همسایه نزدیکتر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائینتری از احترام متقابل قرار دارند.
ایرانیان هیچگاه در حضور دیگران آب دهان نمیاندارند و این کار را بیادبی بهدیگران تلقی میکنند؛ آنها هیچگاه در حضور دیگران پیشاب نمیکنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است.آنها هیچگاه در آبِ رودخانه پیشاب نمیکنند و جسم ناپاک در آب جاری نمیاندازند؛ و اینها را از آنرو که سبب آلوده شدن آب جاری میشود گناه میشمارند
در میگساری تعادل را مراعات میکنند و هیچگاه چنان زیادهروی نمیکنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند.
ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ میشمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا میکنند و سفرههای گوناگون میکشند، گاو و گوسفند سرمیبرند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش میکنند
همه از من میترسن ، من از نیسان آبی
عاشق بی انتظار مادر
علم بهتر است یا ثروت؟ ، هیچکدام فقط ذره ای معرفت !
دا کر سی چنت بی. (یعنی مادر پسر برای چی خواستی؟)
به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!
ناز نگات قشنگه!
تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی
هر کجا محرم شدی -چشم از خیانت باز دار / -چه بسا محرم با یک نقطه مجرم میشود،
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر دراز / جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی
“دست بزن ولی خیانت مکن”
زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت.
داداش جان به خاطر اشک مادر یواش!
افسوس همه اش افسانه بود!
من از عقرب نمیترسم ولی از سوسک میترسم / من از دشمن نمیترسم ولی از دوست میترسم.
من نمی گویم مرا ای چرخ سرگردان مکن / هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن!
بمیرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد
برگ از درخت خسته می شه پاییز فقط یه بهانه است
در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند ، من بیچاره دنبال مرد می گردم
رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم
روی قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد گفتم بیسوادم!
تو هم خوبی!
سر پایینی پرنده ، سر بالایی شرمنده
بخاطر دلم ولم !
قربان وجودت که وجودم ز وجود تو بوجود آمد مادر
دلم دادم بری باهاش حال کنی ، نه که بری جیگرکی بازکنی !!
تو رو اگه من نشورم کی میشوره ( عروسکم )
باغبان در را مبند من مرد گلچین نیستم ، من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!
ای آسمون کبود ، واسه همه بود واسه ما نبود؟؟؟؟
در قمار زندگی عاقبت ما باختیم ، بس که تکخال محبت بر زمین انداختیم
گرپادشاه عالمی ، بازهم گدای مادری
تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!
دنیا همه هیچ و زندگانی همه هیچ ، ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد
دانایی را پرسیدند
چیست محبوب ترین عدد در اینترنت ؟
فرمود 18+
چرا که وقتی خلایق آن را بینند
بیاختیار عنان از کف دهند
و
چشمها را گشاد گردانند
و
آب از دهانشان چکه نماید
و
دستهایشان همی لرزد
و
در صورتی که لازم باشد از مرزها گذر کنند
و
در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشند
و
یا احساس دست از پا درازتری نمایند
و
من همچنان در عجبم از راز این عدد