سال ۱۲۳۰ :
مرد : دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم…. !!!
زن : آقا حالا یه غلطی کرد شما ببخشید !!! نا محرم که خونمون نبود . حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده…!!!
مرد: بلند خندیده ؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. !!! نخیر نمی شه باید بکشمش… !!!
– بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو میبخشه…
و پس از آن به ناخنهای همان دستتان نگاه کنید.
لطفا اعمال گفته شده را انجام داده سپس به ادامه مطلب مراجعه کنید
ادامه مطلب ...محاسبه سن شما با شکلات
بسیارشسته ورفته وزیبا
رو راست باشید و بترتیب برویم بطرف پایین
بیشتر از یک دقیقه طول نمیکشه
بترتیب به پرسشها پاسخ دهید
قبل ازدادن پاسخ ها قول بدهید که پرسشها را از قبل نخوانید
وقت شما هدر نمیره (هم فال و هم تماشا)
شب – خوابـگاه دخــتـران – سکـانس اول:
(دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)
شبنم:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!
لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟
لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟
مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند
بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن
ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !
مردها سه تا آرزو دارن:
- اونقدر که مامانشون می گن خوش تیپ باشن!
- اونقدر که بچه شون می گن پولدار باشن!
و مهمتر از همه اینکه :
- اونقدر که زنشون شک داره زن داشته باشن !!
بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و
زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!
خواهم که بر مویت ، مویت ، مویت
هر دم زنم شانه ، هر دم زنم شانه
ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی
چشم نرگست مستانه مستانه ، مستانه مستانه
خواهم که بر چشمت ، چشمت ، چشمت
هر دم کشم سرمه ، هر دم کشم سرمه
ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست مستانه مستانه ، مستانه مستانه
یه شب بیا منزل ما
حل کن تو صد مشگل ما
ای دلبر خوشگل ما
دردت به جان ما شد
روح و روان ما شد
خواهم بر ابرویت ، رویت ، رویت
هر دم کشم وسمه ، هر دم کشم وسمه
ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست مستانه مستانه ، مستانه مستانه
خواهم که بر رویت ، رویت ، رویت
هر دم زنم بوسه ، هر دم زنم بوسه
ترسم که نالان کند بسی حال هر کسی
چشم نرگست مستانه مستانه ، دیوانه دیوانه
دانلود آهنگ از اینجا
زاغکی قالب پنیری دید"
از همان پاستوریزه های سفید!
پس به دندان گرفت و پر وا کرد
روی شاخ چنار مأوا
کرد
اتفاقا ازان محل روباه
می گذشت و شد از
پنیر آگاه
گفت :اینجا شده فشن تی وی!
چه ویوئی !چه
پرسپکتیوی!
محشری در تناسب اندام
کشتهء تیپ توست
خاص و عوام!
دارم ام پی تریّ ِ آوازت
شاهکار شبیه
اعجازت
ولی اینها کفاف ما ندهد
لطف اجرای زنده را
ندهد
ای به آواز شهره در دنیا
یک دهن میهمان بکن
ما را!
زاغ ،بی وقفه قورت داد پنیر!
آن همه حیله کرد
بی تاثیر
گفت کوتاه کن سخن لطفا!
پاس کردم کلاس دوم من
بعد از پایان تحصیلاتش برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت میکرد. تا اینکه زنی برای پرسش مسالهای که برایش پیش آمدهبود پیش وی میرود. از وی میپرسد که «فضلهی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشام بود، افتاده است، آیا روغن نجس است؟» مرد با وجود اینکه میدانست روغن نجس است، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد.
بعد از این اتفاق بود که مرد علیرغم فشار اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
آنچه را
گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر
قبل از جواب دادن فکر کن
هیچکس را تمسخر مکن
نه به راست و نه به دروغ قسم
مخور
خود برای خود، زن انتخاب کن
به شرر و دشمنی کسی راضی مشو
تا حدی که می توانی، از مال خود
داد و دهش نما
کسی را فریب مده تا دردمندنشوی
از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
راستگو باش تا استقامت داشته
باشی
متواضع باش تا دوست بسیار داشته
باشی
دوست بسیار داشته باش تا معروف
باشی
معروف باش تا زندگانی به نیکی
گذرانی
دوستدار دین باش تا پاک و راست
گردی
مطابق وجدان خود رفتار کن که
بهشتی شوی
سخی و جوانمرد باش تا آسمانی
باشی
روح خود را به خشم و کین آلوده
مساز
در انجمن نزد مرد نادان منشین
که تو را نادان ندانند
اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی
کسی را دشنام مده
دورو و سخن چین مباش
چالاک باش تا هوشیار باشی
سحر خیز باش تا کار خود را به
نیکی به انجام رسانی
اگرچه افسون مار خوب بدانی ولی
دست به مار مزن تا تو را نگزد و نمیری
با هیچکس و هیچ آیینی پیمان
شکنی مکن که به تو آسیب نرسد
مغرور و خودپسند مباش، زیرا
انسان چون مشک پرباد است و اگر باد آن خالی شود
چیزی باقی نمی ماند