دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقد غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی میگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم
امشب از اون شباس که من دوباره دیوونه بشم
تو مستی و بی خبری اسیر میخونه بشم
امشب از اون شباس که من دلم می خواد داد بزنم
تو شهر این غریبه ها دردمو فریاد بزنم
از این همه دربه دری تو قلب من قیامته
چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته
از این همه در به دری به لب رسیده جون من
به داد من نمی رسه خدای آسمون من
آسمون و زمین و زمون و روزگار پب و روز و قیامت و همه ی عالم به انطباق با تو در تکاپو می افتند اگر با اتکای به عرصه ی درونت همگون با نابی حقیقت شوی.
غریبه غم مخور که منم غریبم
یک روز نمک ریز به زخم تنم ای دوست
یک روز بنه مرهم افسوس به زخمم
سلام و درود
از شما دوست گرامی دعوت میکنم از خلوتکده ام با نام "فرصت ناب کبوتر شدن" حاوی اشعار حقیر دیدن فرمایید.
روزگاری پر از تغزل برایتان ارزومندم